رهایی

تو فکر روزای ِ خوب ...

رهایی

تو فکر روزای ِ خوب ...

آخرین مطالب

  • ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۵۹ چهل.

۸ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است


راهش نمیدانم چیست . 

وقتی نه با نوشتن آرام میگیری ، نه فکر کردن و نه حتی با تنها بودن .                                        

راهش نمیدانم چیست؛ رفتن و نرسیدن؟ 

نرفتن و نرسیدن  شاید .

همین کلمات وجودشان آدم را دیوانه میکند؛ روزی هزار بار.

نوشتن و پاک کردن ، حرف و نگفتن ، ماندن و پوسیدن ...                                              

بخواهم بگویم تا صبح ادامه دارد... منفی ، مثبت ، حرف ، فعل ، کلمه ، خستگی ! آه 

خستگی را انگار تزریق کرده باشند. تزریقی دائمی. 

و تکراری که شده جزیی از روزمرگی ها. 

و ادامه ی این راه ، با همه ی روزمرگی هایش.

 نگفته بودی تکرار خستگی ها انقدر سخت است. 

نشسته ای گوشه ای نگاه میکنی فقط؟ 

                               


مهسا
۲۹ دی ۹۳ ، ۱۸:۵۸ ۰ نظر

وقتی دل ِ ساده ، به سنگی هم عادت می کند ؛

وای از روزی که دل بخواهد به آدم ها عادت کند . وای از روزی که دل به زمان و مکان خاصی عادت کند. 

انگار ما با دلِ تنگ زاده ایم. 

مهسا
۲۵ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر

زمستان شده خبری از برف و باران نیست ؛ انصافانه ست؟ 

مهسا
۲۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۳ ۲ نظر

کار درست این بود که بنده شیش ماه ِ پیش تغییر رشته میدادم و میرفتم انسانی. 

حالا نیا انقدر از کارهای درستی که انجام شده برای من حرف بزن. خب؟ :-پیام برسد به دست مغزم.

مهسا
۲۱ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر
آدم که بزرگ میشه و دیگه مثل بچگی هاش نیست ؛ کلافه میشه.
گاهی از صداها، گاهی از کلمه ها، گاهی از رفتن ها و نرسیدن ها !
زندگی هر روز سخت تر میشه و کم طاقتی بیشتر !
و با همه ی همه ی این ها باید مدام تکرار کرد "زندگی هنوز قشنگه" 
شاید سختی ها دست خود آدم نباشه، ولی قشنگی های زندگی دست خود آدمه...
مهسا
۱۰ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر

خوبه یاد بگیریم مشکلمون با یه نفر ، مشکل ماست با اون نفر . دلیلی نداره به افکار نفر سومی جهت بدیم. 

خوبه بفهمیم چند ساله مونه. بخدا. 

# :)

مهسا
۰۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۵ ۰ نظر

اگه انسانی بودم نمیدونستم فلسفه میخوام ، یا ادبیات ... شایدم روانشناسی! اما توی ایران ... 

ولی خب الان که نیستم. 

هیچی برم همون ایکس ها رو بیابم ببینم به کجا میرسم. 

# :)

مهسا
۰۴ دی ۹۳ ، ۱۵:۰۰ ۱ نظر

بنویسم که چه؟ 

با نوشتن چیزی درست میشود؟ غصه ای کم میشود؟ کسی میاید؟ 

با نوشتن حتی خودم هم خوب نمیشوم ... 

بگذارید بروم جایی دور، تنها، بی هیچ صدایی، بی هیچ کسی. 

خسته ام بخدا.

مهسا
۰۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر