نوزده.
تو که نیستی جایَت خالیست. مثل جایِ خالی ِ یک فنجان چایْ روی ِ طاقچهیِ مادربزرگ.
جالب اینجاست وقتی میگویم تو٬ خودم هم نمیدانم کی. که کجا دنبالش بگردم ...
نبودنت را ، تاب تحملم نیست. با که سخن بگویم از اینکه زمین چرا گرد است و روزگار چرا انقدر تکراری؟
هرقدر دیر بیایی، حرفهایمان بیشتر میشود و صبر من کمتر ...
پینوشت: گاهی نوشتههای ذهنت با نوشتههای کاغذی فرق دارد.
"گاهی" یعنی؛ همیشه.
میخواهی بگویی کسی نیست که برایش حرف بزنی چنان که باد برای برگ؛ میایی زمین و آسمان نوشته را جابهجا میکنی.